در دل، تمام دردام
با من ترسها بیانتهان
همه خار به پاهامن
در دستام زخمها نمایانند
چرا زخمه به قلبم میزنی پس
اشک به چشمانم میکنی از خشم
مگر ندیدی من تنهام؟
پشت این حرفها، احمق ترین پسرک دنیام
از تمام غروبهای لبخندهام
از اون حس غمگین تو چشمام
نشون به اون سقوطایی که کردم
اینکه واسه خندهی هرکی، دست و پامو من گم کردم
ندیدی تو؟
تویی که توی بوسه ی لبهات،
بین گرمی دستات،
هردفعه نگام میکردی،
یا به یه بهانه صدام میکردی،
میخواستی بگی دوستم داری،
بگی هیچوقت تنهام نمیذاری…
ندیدی تو؟ که من تنهام؟
نپرسیدی از خودت تو، که منِ کوچیک،
چرا اینقدر توی دلم ترک دارم؟ نخواستی ببینی؟ دوست نداشتی دیگه ببینی؟
من شدم کابوس شبهات؟ یا فقط یه بهانه که شبا با صدای زنگش بپری ازخواب؟
من واست بودم فقط یه اهنگ؟ دوست داشتی ولی اینقدر پخش شد گوشات میزنه زنگ.
نمیدونم دیگه باید داد بزنم چی.…
ولی از من نمونده هیچی…
جز چندتا اشک گوشهی گونم …
که پاکش کنم با اینور شونم …
زندگی خیلی کوتاهه، یهو تورو قال میذاره …
تا به خودت میای میبینی شدی سی…
اما اندازهی ۵ سالم خوشحال نیستی!
بکن گریه بکن گریه
به خودت بگو اینا همش خیره…
هیشکی ,واسه ,ندیده ,رو , بکن گریه بکن گریهبه خودت بگو اینا همش خیره… , ,واسه هیشکی ,هیشکی رو ,رو ندیده ,هیشکی واسه , بکن گریه بکن گریهبه خودت بگو اینا همش خیره… هیشکی
درباره این سایت